امروز اتفاق غیر منتظره ای دیدم خلاصه بگم دو کودک با هم دعوا کرده بودند یکی زده بود پای کودک دیگر راوکمی پوست پایش سایده شده بود پدر کودکی که ضربه خورده بود آمد در دفتر و کودک تا پدر رادید شدیدا گریه کرد و خود را در بقل پدر انداخت و قضیه را تعریف کرد و کودکی هم که ضارب بود به شدت گریه می کرد پدر ابتدا حرف های کودک خود را شنید بعد آمد و حرف مدیر را شنید و سپس با گرمی تمام رفت پیش کودک ضارب و او را هم بوسید و دستی سر کودکی که فرزندش را زده بود کشید و او را دلداری داد و گفت ایرادی ندارد در حال بازی بهم خوردید و دیگه مواظب هم باشید که این اتفاق براتون نیفتد و رفت . تا اینجا رمانتیک بود زنگ بعد شد یک هو پسر مدیر و یکی از هم کلاسی هایش وارد دفتر شدند و پسر مدیر صورت خود را گرفته بود و به مدیر گفت این پسره زده صورتم و پسر ضارب در حالی که به شدت گریه می کرد صحبت هایی می کرد که حواسم نبوده من نزدم و .. از اینجور حرفها و مدیر به سمت پسر ضارب رفت و دادی سر پسر کشید که این بار ببینم چه می کنم و چنان می کنم . این اتفاق امروز برام خیلی غیر منتظره بود . پدری که دلسوزانه قضیه رو جمع و جور کرد و بار دوم مدیری که در این قضیه رفتارش معلوم نشد مدیرانه بود یا پدرانه . مسئولیت مدیر بودن در یک مدرسه خیلی سخت هست .